داستان ساخته شدن دانشگاه استنفورد
خانمی با لباس کتان راه راه وشوهرش با کت وشلوار نخ نما شده خانه دوز در شهر بوستن از قطار پایین آمدند و بدون هیچ قرار قبلی راهی دفتر رییس دانشگاه هاروارد شدند منشی فورا متوجه شد این زوج روستایی هیچ کاری در هاروارد ندارند و احتمالا شایسته حضور در کمبریج هم نیستند مرد به آرامی گفت : «مایل هستیم رییس را ببینیم .» منشی با بی حوصلگی گفت:« ایشان تمام روز گرفتارند» خانم جواب داد : «ما منتظر خواهیم شد» اما این طور نشد. منشی به تنگ آمد و سرانجام تصمیم گرفت مزاحم رییس شود، هرچند که این کار نامطبوعی بود که همواره از آن اکراه داشت. وی به رییس گفت:شاید اگر چند دقیقه ای آنان راببینید، بروند! رییس با اوقات تلخی آهی...
نویسنده :
مامان یلدا
0:42